جدول جو
جدول جو

معنی عشق ورزی - جستجوی لغت در جدول جو

عشق ورزی
(عِ وَ)
عشق ورزیدن. تعشق. تصابی
لغت نامه دهخدا
عشق ورزی
تجمش، عشق بازی، معاشقه، مغازله، ملاعبه، مهرورزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از عشق بازی
تصویر عشق بازی
عمل عشق باز، عاشقی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
عشق داشتن، عشق بازی کردن
فرهنگ فارسی عمید
(عِ)
عمل عشقباز. عاشقی. غزل. (منتهی الارب). عشق ورزی. معاشقه. مغازله. تصابی. مهرورزی:
عشقبازی کن و سیکی خور و برخند بر آن
که تو را گوید سیکی مخور و عشق مباز.
فرخی.
دل دوش هزار چاره سازی میکرد
با وعده دوست عشق بازی میکرد.
عسجدی.
تا ز حسن عهد تو آوازه شد در شرق و غرب
آسمان با عشقبازی عهد وپیمان تازه کرد.
خاقانی.
گفتا زبرای عشقبازی
ببریدستند موی بهمان.
خاقانی.
چو مجنون سر مکش در عشقبازی
چو لیلی پاک شو در چاره سازی.
نظامی.
چنین فصلی بدین عاشق نوازی
خطا باشد خطا، بی عشقبازی.
نظامی.
جهان عشق است و دیگر زرق سازی
همه بازیست الاّ عشقبازی.
نظامی.
هین مکش هر مشتری را تو به دست
عشقبازی با دو معشوقه بد است.
مولوی.
هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظراست
عشقبازی دگر ونفس پرستی دگر است.
سعدی.
عشقبازی چیست سردر پای جانان باختن
با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن.
سعدی.
که سعدی راه و رسم عشقبازی
چنان داند که در بغداد تازی.
سعدی.
اگرچه حسن تو از عشق غیر مستغنی است
من آن نیم که ازاین عشقبازی آیم باز.
حافظ.
گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن
گه سرّ عشقبازی از بلبلان شنیدن.
حافظ.
در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی.
حافظ.
تغنّی، تغنیه، عشقبازی کردن با زنان. دعفشه، عشقبازی کردن. مهانغه، عشقبازی کردن با زن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عِ نَ)
زمزمۀ عاشقی کردن. نوای عاشقی دردادن:
رموز عشق نوازی نه کار هرمرغی است
بیا و نوگل این بلبل غزلخوان باش.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(عَ وَ)
دادگری
لغت نامه دهخدا
(کِ وَ)
عمل زراعت. برزیگری. برزگری. کشاورزی. دهقنت. فلاحت. (یادداشت مؤلف). کشتکاری. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ / خِ رَ / رِ دَ)
عشقبازی کردن. عشق باختن. (فرهنگ فارسی معین). تعشق. تغازل:
در خاطر من که عشق ورزد
عالم همه حبه ای نیرزد.
نظامی.
غم دو زلف تو بر لاله حلقه بر حلقه
به سنگ خاره درآموخت عشق ورزیدن.
سعدی.
عافیت میبایدت چشم از نکورویان بدوز
عشق میورزی بساط نیکنامی درنورد.
سعدی.
عشق ورزیدم و عقلم به ملامت برخاست
هرکه عاشق شد ازو حکم سلامت برخاست.
سعدی.
عشق می ورزم و امّید که این فن شریف
چون هنرهای دگر مایۀ حرمان نشود.
حافظ.
چنین سبزتلخی ندیده ست کس
که با نکهتش عشق ورزد نفس.
ظهوری
لغت نامه دهخدا
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
مهر ورزیدن کام راندن عشق بازی کردن عشق باختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عشق بازی
تصویر عشق بازی
مهر ورزی دلبازی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رشک ورزی
تصویر رشک ورزی
حسد
فرهنگ واژه فارسی سره
تجمش، عشق ورزی، معاشقه، مغازله، ملاعبه، مهرورزی، شهوترانی، لاسیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
لممارسة الحبّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
Adore, Dote
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
adorer, dorloter
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
aanbidden, verwennen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
обожать , баловать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
verehren, verwöhnen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
обожнювати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
czcić, rozpieszczać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
adorar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
adorar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
عبادت کرنا , محبت کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
पूजना , बहुत प्यार करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
পূজা করা , ভালোবাসা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
เคารพ , หลงรัก
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
kuabudu, kupenda
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
tapmak, sevmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
崇拝する , 愛でる
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
崇拜 , 溺爱
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
adorare, coccolare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
숭배하다 , 사랑하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
mengagumi, menyayangi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از عشق ورزیدن
تصویر عشق ورزیدن
להעריץ , לפנק
دیکشنری فارسی به عبری